اخیرا کلی صفحه اینستاگرامی پیدا کردم که جملات و اصطلاحات بدرد بخور به انگلیسی را منتشر می کنند. از آنجا که پیدا کردن مجدد یک چیزی که به آن نیاز داریم و یادمان نمی آید٬ در آنها تقریبا غیر ممکن است٬ تصمیم گرفتم که آنها در در جدولی قابل جستجو در اینجا جمع آوری و منتشر کنم. جدول داخل این صفحه برای موبایل مناسب نیست٬ لطفا این صفحه را در کامپیوتر مشاهده نمایید. سومین سالی است که در استرالیا زندگی می کنم و هر روز بیش از روز قبل احساس می کنم باید انگلیسی را به شیوه مردم اینجا صحبت کنم و نه آن طوری که درست یا غلط در قبل آموخته ام. تک تک این عبارات را به دوستان
دسته: سبک زندگی
دو سال و اندی
دو سال و اندی شد که در نیمکره جنوبی ام، زیاد دوست ندارم حرف بزنم. زیاد هم حوصله ندارم حرف بشنوم، همه می خوان حرف بزنن، اصلا پام رو تو کلاب هوس نذاشتم، یکی دو بار رفتم تو اسپیس توییتر که ده دقیقه هم دوام نیاوردم و اومدم بیرون. نه اینکه حرفی برای گفتن نداشته باشم، خیلی حرف و قصه دارم، خیلی هم فکر و ایده، ولی کلا انگار یک جوری ناامیدم از حرف زدن. انگار تو یک اتاق اکوستیکم که هر چی هم داد بزنم صدام بیرون نمی ره. فعلا سکوت می کنم. تو این سکوت می آموزم و به کارهای عقب مانده ام می رسم. تا ببینم فردا روز چی پیش میاد.

نیاز به تغییر
سال 1378 ایرانی یا 1999 میلادی بود که اولین صفحات وب رو طراحی کردم، این تفریح و یادگیری به زودی شد اصلی ترین مشغله زندگی ام. از سال 2000 این کار شد منبع درآمدم، و البته در سال 2021 هم، همچنان اصلی ترین فعالیتم طراحی وب است. در این مدت تکنولوژی ها به سرعت باد عوض شدند، من هم همواره مانند هر کس دیگری که می خواهد در این زمینه ادامه فعالیت بدهد، مشغول یادگیری مداوم بوده ام. مشکل این است که تا می روی با یک تکنولوژی کنار بیایی عمر آن تکنولوژی تمام می شود و باید بروی سراغ بعدی. چند وقت پیش با خودم فکر می کردم اگر در یک صنعت دیگر وارد شده بودم و معادل این

نوشتن قانون اساسی
بعد از فوت آقای شجریان، در توییتر خواندم که ایشان در جایی و در زمانی، برای خودشان قانون اساسی نوشته اند. از آنجا که نه در زمان حیاتشان و نه بعد از فوتشان، کوچک ترین علاقه ای به سبک موسیقی و صدای ایشان نداشته و ندارم، حتی لینک خبر را هم باز نکردم. تنها یادم آمد که همیشه بر این عقیده بوده ام که ما اول باید حقوق خود را بشناسیم و بعد دنبال تغییر باشیم. اگر ما حقوق خود را نشناسیم دوباره این چرخه ذلت تکرار خواهد شد. اگر ما حقوق خود را نشناسیم دوباره این چرخه ذلت تکرار خواهد شد شاید بهتر باشد اول قانون اساسی یکی دو کشور را بخوانیم تا با بخش های اصلی آن آشنا

دنیایی که کر و کور است و کرونا
از نوجوانی ام تا به امروز همیشه به این فکر کرده ام که بشر مانند ویروسی کره زمین را تسخیر کرده و در حال نابود کردن آن است. در کتاب های جغرافی وقتی جمعیت کشورهای دنیا را می خواندم از جمعیت کشورهایی مثل چین و هند وحشت زده می شدم. آن موقع ها اگر اشتباه نکنم جمعیت هند 900 میلیون بود و جمعیت ایران حدود 50 میلیون نفر بود. اکنون در 45 سالگی ام جمعیت هند به یک میلیارد و سیصد و هشتاد میلیون نفر و جمعیت ایران به هشتاد و چهار میلیون نفر رسیده است. برای منبع کلیک کنید. در صد سال گذشته جمعیت کره زمین از کمتر از دو میلیارد نفر به 7 میلیارد و هشتصد میلیون نفر

پیاده یا سواره در سفرم
وقتی رسیدم استرالیا، یک هفته ای طول کشید که احساس اینکه همه در جهت اشتباهی در حرکتند و خلافکار هستند، در من از بین برود!!! اینجا فرمان ماشین ها سمت راست است و جهت خیابان ها و پیچ ها کاملا برعکس اکثر کشورها. از فرودگاه تا مقصد اول، من بجای راننده ترمز می کردم و هر وقت می پیچید منتظر بودم یک نفر محکم بکوبد به ماشین. کم کم با این تفاوت ها کنار آمده ام و قصد دارم دوباره رانندگی کنم. حالا هم باید یک چالش سن پایین را در 44 سالگی دوباره از سر بگذرانم و دوباره گواهی نامه رانندگی بگیرم. قبلا در اینترنت خوانده بودم با ترجمه رسمی گواهی ایران می توان تا سه ماه در ایالت

سرعت اینترنت استرالیا- تجربه ای متفاوت با انتظاراتم
در ایران که وقتی به فیلترنت یکی از اپراتورها وصل می شدم باید از یک ابزار کمکی استفاده می کردم که فیلترنت تبدیل به اینترنت شود. همیشه فکر می کردم سرعت مزخرف اینترنت در آنجا بخاطر همین ابزارهای کمکی است که چاره ای جز استفاده کردنشان نداشتم. چون سایت های داخل ایران با سرعت خوبی می آمد ولی سایت های اینترنتی خارج ایران چه با فیلترشکن چه بدون آن سرعت خوبی نداشت. بیش از سه هفته است که در استرالیا هستم، متاسفانه سرعت اینترنت دو اپراتور Vodafone و Optus اصلا خوب نیست و ثبات ندارد. گاه تا 20 مگابیت در ثانیه بالا می رود و گاه تا 200 کیلوبیت بر ثانیه پایین می آید. با Vodafone مکاتبه داشتم. گفتند سرعت

نیمکره جنوبی و تجربه های تازه
آمدیم نیمکره جنوبی، همان جایی که در دوران کودکی روی کره جغرافیایی نشان می دادم و می پرسیدم “مردم اینجا نمی افتن پایین؟”. اینجا نه مردم می افتند پایین نه بودن خورشید نیمروزی در شمال مساله مهمی است. اینجا فرمان اتومبیل ها سمت راست است و گاه طبق عادت موقع رد شدن از خیابان سمن چپ را نگاه می کنم در حالی که خطر در سمت راست است! اینجا بهشت پرندگان است، به هر کجا بروی پرندگان زیادی زندگی می کنند. خیلی از این پرنده ها برایم جدید هستند و در شهر مشغول پرنده نگری و لذت بردن از آنها هستم. همه چیز اینجا با سرعت آرام و طبق قواعدی متفاوت جلو می رود. من هم کم کم با این

زبان و خط با هم متفاوت اند
نه کارشناس زبان و خط هستم و نه ادعایی در این زمینه دارم. فقط می خواهم نظرم را در مورد خط و زبان و تجربه های محدودی که داشته ام بنویسم. بنظر من اگرچه زبان و خط با هم مرتبط هستند ولی در واقع دو موضوع متفاوتند. صدها سال است که در ایران، افغانستان، پاکستان و کشورهای عربی از خط ابجد عربی استفاده می شود. فارسی: من دوستت دارم پشتو: زه ستا سره مینه لرم عربی: أحبك اردو: میں تم سے پیار کرتا ہوں ولی آیا این باعث شده این زبان ها اختلاطی پیدا کنند؟ خیر! تنها مردم این کشورها می توانند نوشته های همدیگر را حدودا بخوانند. تاکید می کنم “حدودا” چون در این رسم الخط، حروف صدا دار

آبان و سرما خوردگی
اینکه آبان بشه و من یک سرماخوردگی نسبتا شدید بگیرم، مثل یک قانون نانوشته و عجیب بود که از نوجوانی ام همیشه تکرار می شد ولی دو سال گذشته اتفاق نیافتاد و امسال دوباره سلام کرد. خب احتمالا دو سال گذشته ذهنم و به طبع جسمم مشغول تغییرات بود. شاید وضعیت کسب و کار و رکود و تورمی که به آن حاکم شده باعث شد دوباره برگشتم به عادت قدیمی. فکر و خیال نشخوار آدمی است، گاهی اوقات می خواهیم همه چیز را به هم ربط بدهیم. همین که از آبان امسال و تغییر و تحولات زیادی که منتظرش بودم نا امید شدم، چند روزی صبح ها با خستگی از خواب بیدار می شدم و کم کم شد گلو درد

کتابی که استخوان هایم را خرد کرد
معمولا یک کتاب 200 -300 صفحه ای را در عرض یک هفته (روزی نیم یا یک ساعت مطالعه) تمام می کنم، اما کتابی در یک جلسه آشنایی و کاری به من هدیه داده شد، که خواندنش برایم خیلی راحت نبود! ناخواسته مجبور بودم بعد از نیم ساعت مطالعه خواندن را متوقف کنم و مدت زیادی، گاهی یک روز کامل، به آنچه مطالعه کرده بودم و سوابق عملکردم در مورد آن موضوع فکر کنم. در واقع عنوان کتاب را دوست نداشتم و در طول زمان مطالعه ام آن را با روزنامه جلد کرده بودم! ولی محتوای کتاب را نباید از روی جلد آن قضاوت کرد. چهره خندان “دارن هاردی” و عنوان دهان پر کن و بازاری “قطار سرعت به سوی ثروت”

خبرهای پیتزا
تقریبا بخاطر وضع بد بازار هیچ کس حوصله ندارد، قبلا می گفتیم بریم یک قهوه بزنیم یا یک پیتزا بزنیم بشوره بره پایین، دیگه الان اون هم کار نمی کنه! 😛 فقط امسال بهار واقعا خانمی کرد، تا یک خرداد که امروز باشه، هوا عالی بود، بارون هم خوب اومد. امروز هم ابری است و صدای رعد و برق میاد ولی هنوز از نم نم یا شر شر بارون خبری نیست ساعت: 14:40:14 حالا چند تا مطلب و خبر پیتزایی بخونید شاید یک چند دقیقه ای به گرفتاری ها و بلاتکلیفی ها فکر نکردید. در نوشتار انواع پیتزا با پیتزا ناپولی، پیتزا ایرانی، پیتزا شیکاگویی، پیتزا نیویورکی، پیتزا سیسیلی، پیتزا یونانی و … آشنا شوید. و سپس با چند تا

در تاکسی قسمت دوم
با تاکسی های اپلیکیشن Taxify برای بار دوم به TbilisiMall که از شهر فاصله داشت رفتیم، وقت زیادی گذاشتیم ولی خرید نکرده به فود کورت تبیلسی مال رفته و در Subway عزیز شام خوردیم و تصمیم به برگشت گرفتیم. از تجربه دفعه قبل و تاکسی های دم در و گرفتن کرایه اضافه در مقصد خوشحال نبودیم پس تصمیم گرفتیم باز هم از Taxify استفاده کنیم و به هتل برگردیم، ولی ظاهرا در آن منطقه تاکسی ها حاکم بودند، بعد از یکی دو بار سعی کردن یک نفر درخواست را پذیرفت، اسمش را روی نرم افزار الکساندر نشان می داد. ظاهرا الکساندر مجبور شده بود برای اینکه جریمه نشود کمی جلوتر توقف کند، خلاصه خودرو او را دیدیم و سوار شدیم،

در تاکسی قسمت اول
پیش فرض ذهنی ام این بود که اکثر راننده تاکسی های سن بالای تفلیس، بازنشسته ها و اخراجی های پلیس و ارتش هستند، بد اخلاق هستند و می خواهند از توریست پول اضافه بگیرند. شب اول از فرودگاه تا هتل رو با با اپلیکشن Taxify رفتیم، نسبت به تاکسی های فرودگاه خیلی گرون نشد، چون چمدان مان سنگین بود، یک مقدار از عددی که Taxify نشان می داد، بیشتر پرداخت کردیم. (هر چند بعدها متوجه شدم، نباید پول می دادم و کل مبلغ از کارت بانکی ام کم شده است). بعد از تحویل گرفتن اتاق، با یک تاکسی که راننده اش 65 ساله به نظر می رسید، به مرکز شهر رفتیم، ماشینش خیلی نو نبود ولی راحت بود، با هم

تمرین یک ماه بدون تلویزیون
همیشه احساس می کنم همین محدود تماشای تلویزیون که در برنامه روزانه ام هست، وقت زیادی از من می گیرد. معمولا برنامه هایی که دوست دارم در ساعات پایانی شب پخش می شوند و این بدان معنا است که تلویزیون کنترل خواب مرا بدست می گیرد. اگر برنامه ای که می بینم دارای نکته یا نکاتی باشد که ذهن مرا مشغول خود کند، عملا خوابیدن من با تاخیر یک تا دو ساعته مواجه می شود. حتی قاعده ساعت 11 شب تلویزیون خاموش هم بخاطر تاثیرات بر جای مانده بر ذهن برایم کم اثر بوده است. امروز همسر گرامی پیشنهاد یک ماه خاموش بودن تلویزیون (بدون تلویزیون) را کرد و توافق کردیم بمدت یک ماه تلویزیون را روشن نکنیم. شاید یکی دو روز

کافه های بدون سیگار
گرچه طبق قانون کشیدن سیگار در کافه ها، کافی شاپ ها و رستوران ها ممنوع است، اما همچنان، کافی شاپ ها و کافه های زیادی هستند که روی میزهای آنها می توانید زیرسیگاری را پیدا کنید. این بدان معنی است که آنها به مشتریان خود اجازه سیگار کشیدن می دهند. برخی کافه ها بخش مخصوصی برای سیگاری ها دارند و سیگاری ها اجازه دارند که در آنجا سیگار بکشند. ولی وقتی در مورد کافه های بدون سیگار صحبت می کنیم، منظورمان جایی دوست داشتنی است که بوی دلنشین قهوه و شکلات فضا را پر کرده است و هیچ بوی سیگاری نیست. چون خیلی ها نرم افزار دوست داشتنی فوراسکوار Foursquare را روی گوشی موبایلشان دارند، بنابراین من یک لیست قابل

انقراض نوع بشر در 58 سال دیگر
آیا انقراض نوع بشر در 58 سال دیگر، یعنی در سال 2075 میلادی اتفاق می افتد؟ احتمالا نه، ولی چرا من باید به بیشتر از سال 2075 فکر کنم؟ یک نفر که برایم خیلی عزیز است، همیشه وقتی نگرانی های نا تمام مرا برای تخریب محیط زیست می بیند، سعی می کند مرا آرام کند. ولی دیروز به شوخی یا جدی از من پرسید: “تو که نه فرزندی داری، نه قصد داشتن آن را داری، پس محیط زیست و کره زمین بماند برای کی؟ بگذار آنهایی که باید نگران باشند” !!! هر دو خندیدیم و از آن موضوع رد شدیم، اما پس از گذشت چند ساعت، بخصوص از امروز صبح ذهنم درگیر این مساله شد. با خودم فکر می کردم،

کابوتاژ خودرو
کابوتاژ خودرو یا آنچه به غلط ممکن است شنیده شود، کاپوتاژ (کلمه انگلیسی آن Cabotage) اینطور تعریف می شود: کابوتاژ عبارت از حمل کالا از یک نقطه به نقطه دیگر کشور از راه دریا یا رودخانه های مرزی است و کالائی که از لحاظ نزدیکی راه یا رعایت صرفه تجاری از یک نقطه به نقطه دیگر کشور با عبور از خاک کشور خارج حمل شود و نیز مشمول مقررات کابوتاژ می شود و در این موارد هرگاه کالای کابوتاژی با وسائط نقلیه داخلی حمل شود وسیله نقلیه نیز تابع تشریفات کالای کابوتاژی خواهد بود. اگر متوجه نشدید جریان چیست، تعجب نکنید، ظاهرا بخش نامه و قوانین را برای مردم عادی نمی نویسند. خودرو شما یک کالای کابوتاژی است، یعنی شما بدون

دردسرهای یک ایرانی برای اجاره آپارتمان در سفر
در سمینار رایگان “سفر ارزان” یا چنین عنوانی، که بطور اتفاقی یافتیم و به تشویق همسر در آن شرکت کردم، یکی از سخنرانان در رابطه با مهمان شدن و اجاره اتاق یا تخت در CouchSurfing و اجاره آپارتمان در Airbnb و سرویس های مشابه کلی صحبت کرد. در زمان پرسش و پاسخ بود که متوجه شدم سخنران محترم تنها درباره آنها مطالعه کرده است و تجربه عملی در این موارد ندارد. خوشبختانه سخنران دیگر در ارتباط CouchSurfing تجربه عملی داشت ولی می خواست در ارتباط با لهستان و سفر به آن و امکانات دانشجویی صحبت کند. در نهایت من آن شب پس از تحمل 30 دقیقه روی زمین نشستن و 30 دقیقه صندلی که به من تعارف شد (بی درنگ

سلام به وبلاگ
امروزه ابزارها و شبکه های اجتماعی زیادی هستند که می توان در آنها با دیگران در ارتباط بود، در اینستاگرام تصاویر را منتشر کرد، در فیس بوک با دیگرانی که هنوز به فیس بوک سر می زنند در ارتباط بود، در توییتر حرف های کوتاه و خبرهای کوتاه خواند و گاه غرهای کوتاه زد، در لینکدین با انبوهی از افراد که همه ادعای تخصص دارند آشنا شد. ولی واقعیت تلخی در جریان است و آن اینکه، با انتشار هر مطلبی در این شبکه ها فقط آنها را چاق تر می کنیم، میلیون ها نفر در دنیا بسیج شده ایم که کارمند بی مزد این شبکه های اجتماعی باشیم. منفعتی که ما از شبکه اجتماعی می بریم معمولا کمتر از سودی