در تاکسی قسمت اول

پیش فرض ذهنی ام این بود که اکثر راننده تاکسی های سن بالای تفلیس، بازنشسته ها  و اخراجی های پلیس و ارتش هستند، بد اخلاق هستند و می خواهند از توریست پول اضافه بگیرند. شب اول از فرودگاه تا هتل رو با با اپلیکشن Taxify رفتیم، نسبت به تاکسی های فرودگاه خیلی گرون نشد، چون چمدان مان سنگین بود، یک مقدار از عددی که Taxify نشان می داد، بیشتر پرداخت کردیم. (هر چند بعدها متوجه شدم، نباید پول می دادم و کل مبلغ از کارت بانکی ام کم شده است).

tbilisi-church-night

بعد از تحویل گرفتن اتاق، با یک تاکسی که راننده اش 65 ساله به نظر می رسید، به مرکز شهر رفتیم، ماشینش خیلی نو نبود ولی راحت بود، با هم گفتگویی داشتیم: ( علامت – را برای راننده و + را برای خودم یا همسرم گذاشتم)

-کجایی هستید؟
+ ایرانی
-ایرانی ها مردم خوبی هستند
+ (نمی دانستیم تعریف است یا طعنه) ممنون، ایران کشور بزرگی است.
– گرجستان کشور کوچکی است، با جمعیت کم.
+ من مردم گرجستان را دوست دارم، همین طور شهر تفلیس را.
-گرجستان تنها 3.8 میلیون جمعیت دارد که نزدیک به دو میلیون آن در تفلیس هستند.
+ چرا چند سالی است که جمعیت گرجستان روی همین عدد مانده؟ آیا جوان های شما مهاجرت می کنند؟
– بلی به همه جای دنیا می روند، به آمریکا، اوکراین، اوکراین کشور بزرگی است، اما گرجستان کوچک است.
+ روزگاری شما با اوکراین یک کشور بودید
– بلی اکنون روسیه هم به گرجستان و هم بخاک اوکراین تجاوز کرده است.
+ آقای پوتین و خیلی های دیگر بدنبال اتحاد جماهیر شوروی هستند.
– سیاست مردم را از هم جدا کرده، ما همه یک مردمیم.
+ ما که فکر می کنیم همه مردم دنیا یکی هستند، ما اهل زمینم.
– من روزگاری افغانستان بودم، من گرجی ام اما به عنوان ارتش روسیه در زمان اشغال افغانستان آنجا بودم، اعداد شما را هم بلدم بشمارم (اعداد نردی !) یَک، دوو، سه، چَهار …
+(با خنده) عالی است
-روزگاری هم علیه روسها جنگیدم در زمان حمله روسیه به گرجستان!
+ عجب
– سیاست همه مردم را جدا کرده است، الان آبخازیا دست روسیه است، مردمش می توانند بیایند گرجستان و بروند، ولی ما باید ویزای روسیه بگیریم!
+ شما باید ویزا بگیرید؟
– همه این ها مشکلات سیاستمدارن است، (تقیریبا رسیده ایم)، مشکلات مردم نیست، مردم با هم مشکلی ندارند. بهتون خوش بگذرد.

پول خرد نداشتیم، گفت اصلا پول ندهید، پول می رود و مردم می مانند، بروید و خوش بگذره، ولی ما ازش خواستیم تا بایستد تا خرد کنیم، 5 لاری دادیم ولی تاکسی اش دیگه روشن نشد، گفتیم کمکی نمی خواهی؟ گفت نه شما بروید، مشکلی نیست. 4-5 دقیقه ای استارت می زد و ذهن ما پیش او بود، تا دیدیم که حرکت کرد.
نه بداخلاق بود نه پول دوست، مثل ما هم از سیاست بدش می آمد، همه پیش فرض های ذهنی ام برای راننده پیر و بداخلاق و پولدوست را نابود کرد.